گل زندگی
زندگی زیباست
زشتی های آن تقصیر ماست...
در مسیرش هرچه نازیباست
آن تدبیر ماست...
زندگی آب روانی است،روان می گذرد
آنچه تقدیر من و توست
همان می گذرد...
[ بازدید : 483 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
زندگی زیباست
زشتی های آن تقصیر ماست...
در مسیرش هرچه نازیباست
آن تدبیر ماست...
زندگی آب روانی است،روان می گذرد
آنچه تقدیر من و توست
همان می گذرد...
به انسان بودنت شک کن
ستاره بختتان بالا
سپیده صبحتان تابناک
سایه عمرتان بلند
ساز زندگیتان کوک
سرزمین دلتان سبز
عیدتون مباااااااااااااااااااااااااااااااارک
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود
قیصر امین پور
زمانی که رفتی چو خورشید تابان / فداکاریت شعله زد در دیاران
تو خاموش کردی آتش ساختمان را / که خاموش کند آتش جانمان را
تو آن جاودانه،تو آن جاودانی / تو آن گنج پنهان میان جهانی
تو آتش نشان نه، تو یک جان فشانی / که تا آخرش در دل ما بمانی...
{این شعر رو برای آتش نشانان فداکار و عزیز کشورمون سرودم...براشون دعا کنیم...}
نجوای شبانه...
تقدیم به یگانه خالق هستی
محبوب مهربانم...
شبهایی که مهمان خلوت خانه ات میشوم و غزل امید رادر آستانت سر میدهم آسمانی ترین شبهای من است. هنگام سکوت طبیعت که به حیاط آسمانت پا میگذارم ودر صحن هایش تفرج کنان ترانه ی نام تو سر میدهم وستاره ی راز می چینم و در سبد نیاز می نهم شیرین ترین لحظه های من است. آنگاه که در معبرهای آسمان چون کودک گمگشته ای هراسان می دوم و ازبیم بار سنگین گناه مرثیه ی ناله سر می دهم شکوفه ی یاد توست که آرامم می سازد می دانی ....؟ از عطر دلاویزت مست می شوم و چلچراغ عشق بر پا می سازم..در برابر عظمت رحمت تو به خاک می افتم و تو ای مهربان تن نحیف و رنجورم را می نوازی..من به تو عشق می ورزم و تو باغ باغ نهال مهر در درونم می رویانی..قلبم آیینه ای به درازای تاریخ می شود و دستانم به گستره ی گیتی... اما باز هم فوران محبت و عطوفت تو را نمی توانند جمع کنند..عزیز من خدای خوب من جرعه ای از خزانه ی بیکران کرمت و قطره ای از مهر آسمانی ات را در این وجود کوچک خاکی ام بچکان تا دسته دسته بنفشه و ارغوان برویانم بهار بندگی را طراوتی نو بخشم و لوح عبودیتم را تاج این گلستان سازم...
وینستون چرچیل نه تنها شوخ بوده بلکه آدم بسیار حاضر جوابی هم بوده. با هم داستان هاى زیر را مى خوانیم :
1- نانسى آستور اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سخت کوشى و جسارت هایش بدست آورده بود ؛ روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل ( نخست وزیر پر آوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت : من اگر همسر شما بودم توى قهوه تان زهر مى ریختم .
چرچیل ( با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز ) : من هم اگـر شوهر شما بودم مى خوردمش !
2- می گن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته … رد می شده … که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه … بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن … رقیبه می گه من هیچ وقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه … چرچیل در حالی که خودش رو کج می کرده … می گه ولی من این کار رو می کنم!!!
زندگی یک پاداش است نه یک مکافات
فرصتی است کوتاه! تا ببالی
بیابی
بدانی
بیندیشی
بفهمی
و زیبا بنگری...
و در نهایت در خاطره ها بمانی...